سام سام، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

پسر یکی یه دونه ی ما

جشن دندونی سام

عزیزم تبریز که بودیم یه مروارید کوچولوی سفید تو دهنت دیده شد و به همین مناسبت تصمیم گرفتیم خونه باباجونی یه مهمونی واسه دندون خوشگلت بگیریم.چهارشنبه ٢١/٤/٩١ مهمونامون اومدن و یه جشن کوچولو واسه دندون شما گرفتیم.     قبل از اینکه عکس ها رو بزارم میخوام اول از باباجونی و آناجون بابت این مهمونی که واسه تو گرفتن و خیلی زحمت کشیدن تشکر کنم دست بابایی هم درد نکنه با اینکه ازمون دور بود ولی به فکرمون بود دایی امین و دایی حسام هم خیلی زحمت کشیدن دستشون درد نکنه ایشالله واسه نی نی های خودشون در آینده جبران میکنیم فعلا که تنها نوه ی آناجون و باباجونی تو هستی و همه هر کاری که از دستشون بر میاد ...
30 تير 1391
30098 1 14 ادامه مطلب

مهمون کوچولوی سام

یکشنبه ١٨/٤/٩١ خونه باباجونی مهمون دعوت کرده بودیم عزیزم. مهمونمون خاله نسرین اینا بودن(دوست من).دفعه دومت بود که فرهام جونو میدی دفعه قبلی کوچیکتر بودین و زیاد نمیتونستیم با هم ارتباط برقرار کنین ولی این دفعه هردوتون میتونستین بازی کنین ولی فرهام میترسید و هر دفعه که تو میخواستی باهاش با زبون خودتون حرف بزنی اون گریه می کرد بعدش تو هم اونو نگاه میکردی و میخندیدی البته کمی هم تقصیر جنابعالی بود آخه تو جیغ میزدی و اپرا اجرا میکردی فرهام طفلی هم میترسید به قول خاله نسرین : تو ١٣ روز از فرهام بزرگتری ولی به اندازه ١٣ سال بهش زور میگفتی. اینم عکس فرهام کوچولو وقتی داشت با توپ بازی میکرد. ببین فرهام چه خوب داره بازی میکنه و میخنده ولی ب...
29 تير 1391

8 ماهگی سام

دیروز به مناسبت تولد ٨ ماهگی شما باباجونی گفتن بریم بناب نهار بخوریم آخه کباب بناب معروفه. ظهر راه افتادیم و رفتیم اونجا خوش گذشت.تو هم که نمیتونستی کباب بخوری فقط کمی ماست خوردی. اینم عکسایی که تو رستوران گرفتیم. سام و باباجوني وآناجون سام بغل دايي حسام ...
17 تير 1391

اولین آرایشگاه سام

پنجشنبه که مصادف بود با نیمه شعبان(١٥/٤/٩١) برای اولین بار پسمل گلم آرایشگاه رفت. عزیزم اون روز میخواستم ببیرمت آتلیه واسه همین دایی حسام شما رو بردن آرایشگاه که موهاتو خوشگل کنن(عروسی هم دعوت بودیم واسه همین دیگه وقت نشد آتلیه ببرمت ایشالله یه روز دیگه آتلیه میریم.) منم آماده شده بودم تا با شما بیام آرایشگاه ولی دایی جون گفت خودم تنهایی میبرمش.اولش ساکت نشسته بودی ولی بعدش کمی گریه کردی ولی به هر نحوی که بود دایی جون تو رو بغلش نگه داشته بود و آرایشگاه کارشو کرده بود البته اولش آرایشگاه نمیخواست موهاتو کوتاه کنه گفته بود چون اولین اصلاحشه  باید کت شلواری بدین بعد کوتاه کنم درحالیکه اولین اصلاحت نبود دو بار باباجونی موهاتو کوتاه کرد...
17 تير 1391

8 ماهگی و اولین دندون سام

امروز (١٦/٤/١٣٩١) دقيقا روز تولد 8 ماهگيت اولين دندونت دراومد عزيزم.امروز صبح آناجون وقتي دستشو  زد به لثه تو، دندون تو رو با دستش لمس كرد هممون خيلي خوشحال شديم پسر گلم. 8 ماهگيت و اولين دندونت مبارك نفس مامان.خيلي دوست دارم. اينم عكس لثه شما در حال جوانه زدن اولين دندونت. ...
16 تير 1391

اومديم تبريز

عزيزم چند روزه كه زياد وقت نكردم بيام و واست مطلب بزارم.نميدونم اين روزها هم وقت ميشه تا عكساي خوشگلت رو بزارم يا نه.الان زود اومدم اينارو واست بنويسم وبرم. 24 خرداد مامان جون و باباجون و ماماني(مامان مامان جون) رفتن مكه و 6 تير به سلامتي برگشتن . آنا جون و دايي امين هم به خاطر برگشتن مامان جون اينا  3 تير اومده بودن مشهد و چند روز پيشمون بودن.1شنبه ميخواستن برگردن تبريز كه من و تو رو هم باخودشون آوردن.يه كوپه قطار گرفتيم و با هم اومديم تبريز.ديروز رسيديم اينجا خيلي وقت بود كه تبريز نيومده بوديم عزيزم از بعد عيد ديگه نيومده بوديم خيلي دلمون واسه همه تنگ شده بود.از وقتي رسيديم اينجا من تو رو كمتر بغل ميكنم آخه همه تو رو بغل ميكنن و باه...
13 تير 1391
1